شعر گفتن رهبر در جوانی
سوال : ما شخصیت دیگرى از شما که پدر و رهبرمان هستید، با نام مستعار ((امین )) مى شناسیم . ((دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو ---------- سپندوار ز کف داده ام عنان بى تو )) مى خواهیم این ((امین )) از نوشته ها و شعرهاى حتى عارفانه اش براى جوان امروزى بگوید؛ بفرمایید چه شعرهایى داشته اید و مى خواستم از ((امین )) براى ما بگویید
پاسخ رهبر : عرض کنم حضور شما که ماجراى ((امین))، ماجراى دیگر و عالَم دیگرى است ، عالَم شعر و احساس و اینهاست . البته مقدارى راجع به شعر با شماها صحبت کرده ام ؛ چند کلمه ى دیگر هم صحبت مى کنم :
شعر گفتن رهبر در جوانی
من در دوره ى جوانى شعر گفتن را شروع کردم و گاهى شعر مى گفتم ؛ منتها به دلایلى تا سالهاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى - که آن وقت در مشهد تشکیل مى شد و من هم شرکت مى کردم - نمى خواندم . حالا عیبى ندارد آن دلیلى را که گفتم به آن دلیل نمى خواندم ، بگویم .
چرا اشعارم را نمی خواندم ؟
علت ، این بود که چون من سابقه ى زیادى با شعر داشتم ، شعر را مى شناختم ؛ یعنى خوب و بد شعر را مى شناختم . در آن انجمن ، وقتى که شعرى خوانده مى شد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند - که بعضى از آنها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شده اند - نقدى که من نسبت به شعر انجام مى دادم ، نقدى بود که غالبا مورد تاءیید و تصدیق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار مى گرفت . وقتى که شعر خودم را نگاه مى کردم ، با دید یک نقاد مى دیدم که این شعر، من را را راضى نمى کند؛ لذا نمى خواستم آن شعر را بخوانم .
یعنى اگر شعرى بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتما مى خواندم ؛ لیکن مى نشستم ، فکر مى کردم ، شعر را مى گفتم ، مى نوشتم و پاکنویس مى کردم ؛ اما در آن انجمن نمى خواندم . چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى که مى شداز جمله خود من زیاد نقد مى کردم - بالاتر از این شعر بود. شاید شعرهایى خوانده مى شد که از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مى گرفت .
به هرحال ، مى توانم این طور بگویم که آن شعر، من را به عنوان یک ناقد، راضى نمى کرد. اتفاق افتاده بود که در غیر از آن انجمن - انجمنهاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر، یک شهر از شهرهاى معروف شعرخیز ایران که حالا نمى خواهم اسم بیاورم - شرکت کرده بودم ، و آن جا دیدم سطح آن انجمن ، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم - همان سالهاى قدیم .
این که مى گویم ، مربوط به سالهاى 1336، 37 و آن وقتهاست ؛ در حدود سنین بیست ، بیست ویک ساله ، یا حداکثر بیست ودو ساله بودم . البته این تا سالهاى 1342 و 1344 - تا آن وقتها - ادامه داشت که بعد دیگر غرق شدنِ در کارهاى مبارزات ، ما را از کار شعر و اینها بکلى دور کرد؛ انجمن هم دیگر نمى رفتم .
اشعار رهبر پخش نشده است
به هرحال ، آن زمان شعر مى گفتم ؛ بعد شعر گفتن را رها کردم و نمى گفتم ، تا چند سال قبل از این که تصادفا یک جورى شد که دوباره احساس کردم مایلم گاهى چیزى بر زبان ، یا بر ذهن ، یا روى کاغذ بیاورم ؛ آنها هم در بین مردم پخش نشده است - حالا شما یک بیت را خواندید - از شعرهایى که من گفته ام ، چند غزل بیشتر در دست مردم نیست ؛ نمى دانم شما این را از کجا و از چه کسى شنیده اید. این غزلى که مطلعش را خواندید، مال خیلى دور نیست ؛ خیال مى کنم مربوط به همین سه ، چهار سال قبل است .
گفت و شنود صمیمانه ى رهبر معظم انقلاب اسلامى با گروهى از جوانان و نوجوان (گروه کودک و نوجوان صدا و سیما، برنامه ى نیمرخ ) 1376/11/14 منبع : سایت شناخت رهبری