راه ما راه امام خمینی ره است و در این راه با قدرت و قاطعیت حرکت خواهیم کرد
راه ما راه امام خمینی(ره) است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری
راه ما راه امام خمینی(ره) است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری
من دینم را از تو می گیرم ، من راهی را می روم که تو می روی و قدم بر جای پای تو می گذارم. من به ولایت تو افتخار می کنم چرا که ولایت تو را ولایت امام زمان (عج ) می دانم . اگر امام بزرگوار ما وارث امامان معصوم (ع) و وارث رسول خدا (ص) بود و اگر او وارث تمامی انبیاء بود ، تو وارث همان امامی و حقا که یک قدم از راه او جدا نرفته ای پس تو ولی مایی و رهبر ما.
در این وانفسا که هر کسی برداشتی از دین دارد و هر ناکسی تراوشات ذهنی خود و افکار و اندیشه های وام گرفته از غربیها و مادی پرستان را به ساحت دین می چسباند و به نام دین به خورد توده ها می دهد ، من دینی را بر می گزینم که تو منادی آن باشی . من ولایتت را می پذیرم تا حدود آزادی را بر اساس قانون خدا برایم معین کنی .
برخلاف نظر کوته نظران و کج اندیشان و معاندان ، من برده و بندة تو نیستم ،چرا که تو ارباب نیستی ؛ من بندة آزاد خداوندم که پیرو توأم و تو رهبر منی ، من گوش به فرمان توأم و تو فرمانده منی ، من مرید توأم و تو مراد منی .
من تو را شبیه ترین مردمان به امامان معصوم (ع) می بینم ، در دیانت و هدایت مردم به سوی خدا ، در تدبیر و رهبری حکومت اسلامی ، در سیاست مبارزه و مقابله با دشمنان اسلام و قرآن ، در فهم سیاسی و اجتماعی از دین ، در شجاعت و شهامت ودر صبر و بردباری ، در ساده زیستی و زهد معنوی ، ..... تورا بر سیره و روش پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) می بینم .
پس چرا به ولایتت افتخار نکنم و از جان و دل به فرمان تو گردن ننهم؟ پس من راهی را میروم که تو نشانم دهی، چرا که به این اعتقاد قلبی رسیده ام که راه تو ، راه امام و هدف تو هدف امام است.
من تو را تنها نمی گذارم تا در روز قیامت روی زشت کوفیان را نبینم . من تو را تنها نمی گذارم تا وقتی پرسیدند امامت کیست ؟ نام زیبای تو را با افتخار بر زبان آورم. من در دنیا با تو می مانم تا روز قیامت که هر کس به دنبال امامی سرگردان میشود ، مرا با تو محشور کنند و تو دست مرا بگیری. من تو را تنها نمیگذارم تا در روز قیامت همراه علی (ع) باشم.
و چه زیباست سخن آن شهید که وصیت کرد: من با خدای خویش پیمان بسته ام که در همه کربلا ها و در همه عاشورا ها همراه حسین باشم.
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سربکشند ،ما بر آن سریم
رهبرم، مظلومیت تو ما را به یاد مظلومیت مولا علی(ع) می اندازد اگر منافقان امت قلب تو را جریحه دار کرده ودل تو را خون کرده اند ، خوارج هم قلب امیرالمؤ منین (ع) را خون کرده بودند. مگر نه این است که آنها هم قبلا از اصحاب نزدیک پیامبر (ص) بودند و ولایت علی(ع) غربالشان کرد؟إ و مگر نه این است که منافق صفتان انقلاب ، بازماندگان اهالی کوفه و وارثان همان خوارجند که با ولایت تو غربال می شوند. اما مظلومیت علی(ع) از مظلومیت تو بیشتر بود چرا که یارانش انگشت شمار بودند ولی تو بسیجی ها را داری. بسیجی هایی که امام را تنها نگذاشتند تو را هم تنها نمی گذارند. دوستانت را دوست می داریم و دشمنانت را دشمن.
رهبرم تو تنها نیستی ، تو رهبر قبیلة عشقی ؛ آنان که خون مسلمانی در رگ هایشان جوششی دارد ، عشق به ولایت هم در دلهایشان موج میزند . تو رهبر بسیجی هایی ، تو رهبر همة مسلمانانی ، تو رهبر همة عاشقان عدالتی . تو رهبر محرومان و مستضعفینی . تو رهبر همة کسانی هستی که چشم انتظار ظهور مهدی اند . شیفتگان عدالت و زهد علی (ع ) چون در دوران آن حضرت نبوده اند با پیروی از تو و دفاع از ولایت تو وفاداری خود را به او اثبات می کنند و قلب خود را با سخنان علی گونة تو تسکین می دهند و عاشقان امام زمان (عج ) گوش به فرمان تو برای اجرای فرامین آن امام موعود تمرین اطاعت می کنند و اگر چه سعادت حضور در دولت کریمة آن حضرت را نیافته اند ولی دلخوشند که در تحت ولایت امیری صالح از یاوران او روزگار را سپری می کنند .
عکس تو بر دیوار های بلند قلوب مسلمانان نقش بسته است و این عزتی خداوندی است که به آن رهبر فرزانه عطا شده و لیکن اهل نفاق آن را نمی فهمند :
وَ لِلّهِ الْعِزّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُون (قرآن کریم )
رهبرم ! سربازان و جان بر کفان تو یکی دو تا نیستند ، ما دهها و صدها نفر نیستیم ، ما دهها هزار و صدها هزار نفر نیستیم ، ما میلیونها نفریم . ما دهها و صدها میلیون نفریم که در ایران و در سرتاسر جهان گوش به فرمان تو هستیم ، ما همة آزادگان جهانیم !
حمیدرضا فاطمی
عکس زیبایی از مقام معظم رهبری در کنار پدر بزرگوارشان
مرحوم آیت الله آقا سید جواد خامنه ای(ره)
شادی روح مطهر آن روحانی فقید صلوات
شعر گفتن رهبر در جوانی
سوال : ما شخصیت دیگرى از شما که پدر و رهبرمان هستید، با نام مستعار ((امین )) مى شناسیم . ((دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو ---------- سپندوار ز کف داده ام عنان بى تو )) مى خواهیم این ((امین )) از نوشته ها و شعرهاى حتى عارفانه اش براى جوان امروزى بگوید؛ بفرمایید چه شعرهایى داشته اید و مى خواستم از ((امین )) براى ما بگویید
پاسخ رهبر : عرض کنم حضور شما که ماجراى ((امین))، ماجراى دیگر و عالَم دیگرى است ، عالَم شعر و احساس و اینهاست . البته مقدارى راجع به شعر با شماها صحبت کرده ام ؛ چند کلمه ى دیگر هم صحبت مى کنم :
شعر گفتن رهبر در جوانی
من در دوره ى جوانى شعر گفتن را شروع کردم و گاهى شعر مى گفتم ؛ منتها به دلایلى تا سالهاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى - که آن وقت در مشهد تشکیل مى شد و من هم شرکت مى کردم - نمى خواندم . حالا عیبى ندارد آن دلیلى را که گفتم به آن دلیل نمى خواندم ، بگویم .
چرا اشعارم را نمی خواندم ؟
علت ، این بود که چون من سابقه ى زیادى با شعر داشتم ، شعر را مى شناختم ؛ یعنى خوب و بد شعر را مى شناختم . در آن انجمن ، وقتى که شعرى خوانده مى شد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند - که بعضى از آنها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شده اند - نقدى که من نسبت به شعر انجام مى دادم ، نقدى بود که غالبا مورد تاءیید و تصدیق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار مى گرفت . وقتى که شعر خودم را نگاه مى کردم ، با دید یک نقاد مى دیدم که این شعر، من را را راضى نمى کند؛ لذا نمى خواستم آن شعر را بخوانم .
یعنى اگر شعرى بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتما مى خواندم ؛ لیکن مى نشستم ، فکر مى کردم ، شعر را مى گفتم ، مى نوشتم و پاکنویس مى کردم ؛ اما در آن انجمن نمى خواندم . چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى که مى شداز جمله خود من زیاد نقد مى کردم - بالاتر از این شعر بود. شاید شعرهایى خوانده مى شد که از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مى گرفت .
به هرحال ، مى توانم این طور بگویم که آن شعر، من را به عنوان یک ناقد، راضى نمى کرد. اتفاق افتاده بود که در غیر از آن انجمن - انجمنهاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر، یک شهر از شهرهاى معروف شعرخیز ایران که حالا نمى خواهم اسم بیاورم - شرکت کرده بودم ، و آن جا دیدم سطح آن انجمن ، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم - همان سالهاى قدیم .
این که مى گویم ، مربوط به سالهاى 1336، 37 و آن وقتهاست ؛ در حدود سنین بیست ، بیست ویک ساله ، یا حداکثر بیست ودو ساله بودم . البته این تا سالهاى 1342 و 1344 - تا آن وقتها - ادامه داشت که بعد دیگر غرق شدنِ در کارهاى مبارزات ، ما را از کار شعر و اینها بکلى دور کرد؛ انجمن هم دیگر نمى رفتم .
اشعار رهبر پخش نشده است
به هرحال ، آن زمان شعر مى گفتم ؛ بعد شعر گفتن را رها کردم و نمى گفتم ، تا چند سال قبل از این که تصادفا یک جورى شد که دوباره احساس کردم مایلم گاهى چیزى بر زبان ، یا بر ذهن ، یا روى کاغذ بیاورم ؛ آنها هم در بین مردم پخش نشده است - حالا شما یک بیت را خواندید - از شعرهایى که من گفته ام ، چند غزل بیشتر در دست مردم نیست ؛ نمى دانم شما این را از کجا و از چه کسى شنیده اید. این غزلى که مطلعش را خواندید، مال خیلى دور نیست ؛ خیال مى کنم مربوط به همین سه ، چهار سال قبل است .
گفت و شنود صمیمانه ى رهبر معظم انقلاب اسلامى با گروهى از جوانان و نوجوان (گروه کودک و نوجوان صدا و سیما، برنامه ى نیمرخ ) 1376/11/14 منبع : سایت شناخت رهبری
کاش من هم با تو تا شیراز دل می آمدم
چند روزی با تو چون همراز دل می آمدم
در کنـار حـافظ و سعدی و آن شاه چراغ
نغمـه ای بشنیـدن از آواز دل می آمدم