ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار مبارک باد
ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار مبارک باد
ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار مبارک باد
طبع مى خواهد که وصف زینب کبرى کند
چون در مورد حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) شعری نداشتم و از طرفی دوست داشتم مطلبی راجع به آن بانوی بزرگوار در وبلاگم قرار دهم لذا شعری از شاعر اهل بیت (ع) جناب آقای -- عباس رسولی -- برگزیدم .
عذر شعر نگفتن امثال مرا هم ایشان در بیت اول آورده است !
طبع مىخواهد که وصف زینب کبرى کند
لیک، قطره کى تواند صحبت از دریا کند؟
توسن طبعم در اینجا پاى در گل مانده است
مرغ بى پَر چون سفر بر عرصه عُنقا کند؟
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کى تواند خامه مدح آن ملک سیما کند؟
جد پاکش مصطفى، باب کبارش مرتضاست
مادرش زهرا که مدحش ایزد یکتا کند
چون حسین و چون حسن دارد برادر، هر یکى
ناز بر موسى بن عمران، فخر بر عیسى کند
در شهامت بود وارث بر على مرتضى
همت والاى او تفسیر «کرّمنا» کند
دختر زهرا که در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبى در جهان ایفا کند
در شجاعت چون حسین و در صبورى چون حسن
در عبادت پیروى از مادرش زهرا کند
دُر دریاى عفاف و گوهر گنج حیاست
عفتش یاد از حیاى مریم عذرا کند
گاه در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤیا کند
گاه دلدارى دهد بر مادران سوگوار
گاه دلجوئى ز آل و عترت طاها کند
گاه آید بر سر نعش برادر از خِیم
از ته دل ناله و فریاد و واویلا کند
گاه هم گیرد ز دست دختران بى پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا کند
کیست چون زینب کسى کو در دیار کربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها کند؟
کیست چون زینب که با یک جلوه از نور رُخش
رخنه ها در قلب موسى، در دل سینا کند؟
کیست چون زینب که در راه رواج دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا کند؟
کیست چون زینب کسى کو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا کند؟
کیست چون زینب کسى کو با اسیرى خودش
خون پاک کشتگان کربلا احیا کند؟
کیست چون زینب که با تدبیر مظلومانه اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کیست چون زینب کسى کو در میان دشمنان
چون على مرتضى در نطق خود غوغا کند؟
کیست چون زینب که در بزم یزید بى حیا
خطبه اى ایراد کرده محشرى برپا کند؟
کیست چون زینب که او با یک کلام آتشین
تنگ و تاریک این جهان در دیده اعداء کند؟
دختر شیر خدا بود و خودش هم شیر بود
کس ندیده شیر را کز روبهان پروا کند
در جهان املاء دین را کرده انشاء مو به مو
کیست چون زینب که این املاء را انشاء کند؟
پیروى باید کند از دخت زهرا و على
هر که مىخواهد که راه دین حق پیدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشاید بى گمان
محشرى دیگر به پا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سایه طوبی کند
اى «رسولى» غم مدار از گیر و دار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف ایما کند
شعر: عباس رسولی
منبع تصویر و شعر : سایت تبیان پنج شنبه 10/2/1388-3:10
داستان توسل به حضرت زینب (س)
سرت را پایین مى اندازى، طاقت این که سر بلند کنى و به چشمان مادر خیره شوى را ندارى. نگاهت را به گوشه تاقچه روى عکس پدر، که خیره نگاهت مىک ند، ثابت مى کنى؛ این روزها عجیب دلِ گرفته اى دارى!
هنوز نتوانسته اى باور کنى که براى همیشه، خانهنشین شده اى. وقتى یادت مى آید که درس و مدرسه را براى همیشه مى خواهى ترک کنى، دلت مى سوزد. احساس مى کنى از نوک پا تا سرت تیر مى کشد و اندوهى عمیق تو را از بودن، پشیمان مى کند.
ـ فوزیه، دخترم! اینقدر به خودت فشار نیار، من تحمّل غصّه هاى تو را ندارم.
نگاهت را بر مى گردانى؛ به گوشه اتاق که مادر نشسته خیره مى شوى؛ یک لحظه آرزو مى کنى کاش پاهایت رمقى در خود داشت و مى توانستى بلند شوى، مى دویدى و مادر را در آغوش مى کشیدى!
آب دهانت را قورت مىدهى. بغضى سنگین، گلویت را مى فشارد. مى خواهى چیزى به مادر بگویى؛ مى خواهى چیزى بگویى و درد مادر را کمى تسکین دهى. زبان در دهانت نمى چرخد. پرده اشک جلوى چشمانت را مى گیرد و چهره شکسته و خسته مادر را تار مى بینى.
مادر خیره نگاهت مى کند. زیر لب چیزهایى را زمزمه مى کند. دلت برایش مى سوزد؛ آرزو مى کنى کاش هرگز نبودى! مادر این روزها غصّه هاى زیادى برایت خورده بود؛ شبها تا دمیدن آفتاب با چشمانى اشک بار برایت دعا کرده بود، احساس شرم مى کنى، فکر مى کنى «بودنت» تنها غصّه دادن به مادر است. آه سردى از گلو بیرون مى دهى، چشمانت را براى لحظه اى مى بندى.
ـ انگار قسمت من این بوده! با سرنوشت که نمى شه جنگید؛ شما هم غصّه من را نخورید، خداى ما هم بزرگه.
مادر تکانى به خودش مى دهد؛ قامتش را خمیده تر از همیشه مى بینى؛ نزدیکت مى آید. مى خواهى بلند شوى، اما پاهایت رمقى در خود نمى بیند که همراهیت کند.
مادر دست روى شانه ات مى گذارد. چشم به چهره مادر مى دوزى، چشمانش خیسِ اشک مى شود. دستان سردت را توى دستان لرزانش مى گیرد.
ـ شرمنده ام دخترم! دیگر نمى دونم چه کار کنم؟ به کدوم دکتر نشانت دهم؟
ـ علاج من مادر! علاج من فقط دست خانم زینب هست و بس.