سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۴۴ ب.ظ
علامه بحرالعلوم(ره) و تعمیر قبر مطهر حضرت اباالفضل العباس(ع)
در زمان ((مرحوم علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالى علیه ،)) قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس (ع ) خراب شد. به ((علامه بحرالعلوم )) خبر دادند که قبر مقدّس ((حضرت عباس (ع))) دارد خراب مى شود، ((علامه بحرالعلوم )) دستور داد تا قبر شریف ترمیم و تعمیر شود.
بنابراین شد که روز معین به اتفاق استاد بناء به سرداب مقدس بروند و قبر را تجدید عمارت کنند.
در روز مقرر علامه همراه استاد بنا وارد سرداب و زیر زمین شدند.
معمار نگاهى به قبر و نگاهى به علامه کرد و گفت : آقا اجازه مى فرمائید سؤالى بکنم ؟
فرمود: بپرس ؟
استاد بناء گفت : ((ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم ((مولاناالعباس (ع) )) اندامى موزون و رشید و قد بلند و چهارشانه داشته ، بطورى که وقتى سوار بر اسب مى شده زانوهایش برابر گوشهاى اسب قرار مى گرفته .پس بنابر این باید قبر مقدس هم بزرگ و طولانى باشد، ولى من مى بینم صورت قبر کوچک است ؟!))
آیا شنیده هاى من دروغ است ، یا کوچکى قبر علت خاصى دارد؟!
((علامه بحرالعلوم )) بجاى جواب سر به دیوار گذاشت و سخت گریه کرد.
گریه طولانى علامه ، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت : آقاى من چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرو می ریزید؟!
مگر من چه گفتم ، آیا از سؤالى که من کردم تاثرى بر شما روى آورده ؟
علامه فرمود: استاد بناء پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنیده هاى تو درست و صحیح است ،امّا من به یاد مصائب و دردهاى وارده بر عمویم عباس (ع ) افتادم .
((آرى عباس بن على (ع ) اندامى رشید و قد و قامتى بلند داشت ، و لیکن بقدرى ضربت شمشیر و تبرهاى دلسوز و گرزها و نیزه ها بر بدن نازنین او وارد کردند که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشید به قطعات خونین تبدیل شد.
بنابراین شد که روز معین به اتفاق استاد بناء به سرداب مقدس بروند و قبر را تجدید عمارت کنند.
در روز مقرر علامه همراه استاد بنا وارد سرداب و زیر زمین شدند.
معمار نگاهى به قبر و نگاهى به علامه کرد و گفت : آقا اجازه مى فرمائید سؤالى بکنم ؟
فرمود: بپرس ؟
استاد بناء گفت : ((ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم ((مولاناالعباس (ع) )) اندامى موزون و رشید و قد بلند و چهارشانه داشته ، بطورى که وقتى سوار بر اسب مى شده زانوهایش برابر گوشهاى اسب قرار مى گرفته .پس بنابر این باید قبر مقدس هم بزرگ و طولانى باشد، ولى من مى بینم صورت قبر کوچک است ؟!))
آیا شنیده هاى من دروغ است ، یا کوچکى قبر علت خاصى دارد؟!
((علامه بحرالعلوم )) بجاى جواب سر به دیوار گذاشت و سخت گریه کرد.
گریه طولانى علامه ، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت : آقاى من چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرو می ریزید؟!
مگر من چه گفتم ، آیا از سؤالى که من کردم تاثرى بر شما روى آورده ؟
علامه فرمود: استاد بناء پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنیده هاى تو درست و صحیح است ،امّا من به یاد مصائب و دردهاى وارده بر عمویم عباس (ع ) افتادم .
((آرى عباس بن على (ع ) اندامى رشید و قد و قامتى بلند داشت ، و لیکن بقدرى ضربت شمشیر و تبرهاى دلسوز و گرزها و نیزه ها بر بدن نازنین او وارد کردند که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشید به قطعات خونین تبدیل شد.
آیا انتظار دارى بدن پاره پاره ((حضرت عباس (ع) )) که بوسیله ((حضرت امام سجاد (ع) )) جمع آورى و دفن شد قبرى بزرگتر از این قبر داشته باشد؟!😭
منبع :کرامات العباسیه
پی نوشت: چند روزیه که به این سایت و کتاب کرامات العباسیه برخورد کردم هر شبی که میام به وبلاگ چند تا از داستانهاشو می خونم و اشکمو در میارن . امشب تصمیم گرفتم این داستان را نقل قول کنم تا شما دوستان عزیز هم متوسل بشید به آن حضرت ؛ اول برای فرج حضرت صاحب الزمان (عج) دعا کنید و بعد برای حوائج شرعیه خودتان و خانواده محترم . برای ما هم دعا بفرمایید.