علی معنای عشق آفرینش
علی معنای عشق آفرینش
علی آن شیر میدان شجاعت
علی آن مظهر زهد و عدالت
همان سرچشمه علم و فضایل
به آن زیبا ترین شکل و شمایل
علی دریای علم بیکران ها
که بود آگه به راه آسمانها
شب و تنها و نخلستان کوفه
ز نامردی آن مردان کوفه
دلش غمگین ز رنج روزگاران
ز سستی و ز بد عهدی یاران
ز تنهایی چو سر در چاه می کرد
ز غم ها شکوه ها و آه می کرد
چه می گفتا به شب اندر نهانی
به چاه از ناله های آسمانی
دعا می خواند و آنجا داد می زد
ز درد و رنج و غم فریاد می زد
به یاد اشک آن زهرای اطهر
ز فقدان و ز دوری پیمبر(ص)
به یاد فاطمه قلبش گرفته
ز ناچاری غمش در دل نهفته
همان ام الحسن ، ام الحسینـش
گل یاسش و ام الزینبـینـش
به یاد محسن آن طفل شهیدش
که لعنت باد بر قاتل عنیدش
نماند از بهر او یاران چندی
بجز قدر کم و تعداد اندی
سه تا ماندند زاصحاب پیمبر(ص)
فقط مقداد و سلمان و ابوذر
به یاد مالک اشتر که مردی
چو او هرگز نبود اندر نبردی
علی زیبا ترین نام دو عالم
علی اولی ترین اولاد آدم
علی آن اولین مرد مسلمان
که در جانش نشسته نور ایمان
به سیزده سالگی بهر پیمبر(ص)
ولی گشت و وصی گشت وبرادر
علی آن وارث علم نبوت
علی آن صاحب حق امامت
علی معنای عشق آفرینش
چراغ روشن تقوا و بینش
چرا می رفت نخلستان کوفه
ز نامردی آن مردان کوفه
به نخلستان دور کوفه می رفت
ز جور مردمان کوفه می رفت
به شب آن ناله های آسمانی
به اشک و ناله های آنچنانی
غمش پنهانی اندر چاه می گفت
اگر شادی بدی با ماه می گفت !
به هر جنگی که با کفار می شد
چو شیران حیدر کرار می شد
ز تنهایی چون سرمی کرد در چاه
ز غم های دل و از غصه و آه
همان که در زمین شیر خدا بود
به راه آسمان ها آشنا بود
به یاد رنج زهرا گریه می کرد
ز فقدان پیمبر مویه می کرد
-----------------------------------
پیمبر کز خلایق برترین بود
بدانستی که حج آخرین بود
چو در خاک غدیر خم رسیدند
بکردند صبر تا مردم رسیدند
تمام حاجیان را جمع کردند
سخن های فصیحش سمع کردند
سپس دست علی بالای سر کرد
وصیت کرد و گفتارش اثر کرد
که هر کس را که من مولای اویم
ز بعد خود علی مولاش گویم
که هرکس دست من بالای او هست
ز بعد من علی مولای اوهست
وصی باشد برایم هم برادر
ولی بهر شما مولا و رهبر
ز گفتار نبی طاعت نمودند
تمام حاضران بیعت نمودند
چو پیغمبر برفت از دار دنیا
دل مولا شکست از کار دنیا
ولی انداخت رسم بی وفایی
میان امت و مولا جدایی !
ضمان و بیعت خود را شکستند
ز قدرت دست او کامل ببستند
خلافت را ز دست او ستاندند
شتر در خانه ای دیگر نشاندند
ز دست او حکومت را گرفتند
همه زین ماجرا اندر شگفتند
علی کز علم و حکمت هیبتی داشت
خلافت کی به نزدش قیمتی داشت
خلافت را به نزدش قیمتی نیست
به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست
تمام همّ و غمّش بهر دین بود
که دستورات قرآن کی چنین بود
سکوتش بهر حفظ دین اسلام
که تا شاید بماند شیعه را نام
چنانکه خاری اندر چشم او بود
و یا یک استخوانی در گلو بود
سکوت ازشیرغران بس عجیب است
چرا؟ چون بین یارانش غریب است
بگفتا صبر کردم بهر دینم
که پیغمبر(ص) بفرمودی چنینم
نصیبش گشت در آخر شهادت
به مسجد هم به محراب عبادت
----------------------------------------------------
حمید رضا فاطمی – 1385-شب 21 ماه مبارک رمضان
التماس دعا- دریافت شعر در قالب PDF برای چاپ